گفتم سلام
گفت درود
گفتم با من راه بیا
گفت کدام راه
گفتم کمتر به دنبال عالی و بی نقص بودن باش
گفت مگر غیر از عالی بودن هم میشود بود
گفتم بیا گاهی اشتباه کنیم
گفت نه اشتباه نشانه ضعف است
گفتم شاید خودش یک حُسن شود
گفت نه من سختگیرم
گفتم تا کی می خواهی نگذاری بنویسم
گفت تا زمانی که عالی شوی
گفتم مگر بدون تمرین عالی می شوم ؟
گفت باید بشوی
گفتم باید را از کجا آوردی
گفت از حافظه تاریخی
گفتم حالت چطور است؟
گفت خوبم!
گفتم می نویسی
گفت باید نوشته ام جان دار باشد
گفتم مگر بدون تمرین به نوشته جان دار میرسی
گفت نمی دانم ولی اینطور نوشتن را دوست ندارم
گفتم خوب بیا حالا بنویس
گفت بنویسم هم انتشار نمی دهم
گفتم باشد گفت چیه کم آوردی!؟
گفتم مگر تو به نظر من اهمیت می دهی !!
گفت خوب بیا سازش کنیم
گفتم یعنی چه؟
گفت تو همیشه نظراتم را سرکوب کرده ای
گفتم من
گفت آره چون همیشه فکر می کنی من اشتباه می کنم
گفتم خب دقیق نمی دانم ولی شاید
گفت بیا ۵۰ ۵۰
گفتم چی ۵۰۵۰
گفت ۵۰ نظر تو ۵۰ نظر من
گفتم باشه قبول
گفت پس حالا می توانی دیالوگ ها را منتشر کنی
گفتم وای واقعا ممنونم ازت من
گفت اسمش را بزار گفتگوی من با من
گفتم اسمش را می گذارم سازش دو من
گفت( هیچی نگفت )فقط خندید…
به اشتراک بگذارید
2 پاسخ
نوشته هات پر از حس زنده بودن هستند خیلی حس فوق العاده ای در تک تک کلماتت هست و در کنار این زیبایی در نوشته ت معنا و نکات مفید و کاربردی وجود داره. سبک نوشتنت رو خیلی دوست دارم و از خوندن نوشته هات واقعا هم لذت می برم و هم برام آموزندن.
عالی هستش همسر جان