امروز بعد از حدود سه ماه ،ناخن های پاهایم را که مدام لاک داشتند،با یک دستمال مخصوص که استونی بود،پاک کردم.و بعد از آن با دستمال کاغذی نمناکی کمی که اطراف ناخن داشت را گرفتم.
چون عجله داشتم،سریع جوراب هایم را پوشیدم و به مقصد بازار رهسپار شدم.خلاصه خرید و گشتن تمام شد.
مثل عادت معمول تعویض لباس بیرونی با خانگی و از پا در آوردن جوراب ها بدون حتی توجه به کاری که انجام می دهم.در واقع بر حسب عادت انجام دادن کارهای شخصی و عمومی.
هنگام وضو گرفتن وقتی برای کشیدن مسح خم شدم از دیدن ناخن های پاهایم وحشت کردم،انگار سفیدی شان را فراموش کرده بودم.و چشمم عادت کرده بود که با لاک و رنگی ببیند.می توانم به جرئت بگویم که خشکم زد و ترسیده بودم.
یک لحظه یاد رفتارهایی افتادم که مثل نقاب روی چهره خودمان ایجاد کرده ایم،شاید حتی یادمان برود که خود قبلی مان چه شکلی بودیم،در مواجه با بعضی رفتارها چگونه بودیم.و بعد از زدن نقاب چگونه تغییر کردیم.
در واقع فراموش کردن قبل خودمان و برگشتن به خود اصیل مان یک پروسه عجیب است.
تاحالا شده با این مسئله مواجه بشوید!!!
نقابی که تبدیل به سنگی شده که حاضر نباشید بشکنید تا خودتان را ببینید،و از فکر دیدن خودتان وحشت کنید…
6 پاسخ
مثل همیشه عالی پور مغزبود همسر جان
❤❤
اولین نکته ای که به ذهنم رسید پارادوکس مذهبی بودن و نماز خوندن با لاک زدن اون هم به مدت سه ماهه.
و اما خیلی چیزها رو در اطرافمون به خاطر تکرار نمی بینیم و یا فراموش می کنیم. مثلا به ندرت به قاب عکس روی دیوار دقت و یا حتی نگاه می کنیم . مثلا من همین الان نمیدونم بک گراند دسکتاپم چیه.
مطلبتون به هر حال جالبه. موفق باشید.
ممنونم از خووندن نوشته م و وقتی که گذاشتید،و نظر ارزشمندتون.
من خیلی وقته حل مساله کردم واسه خودم بحث لاک و وضو رو …
البته وقتی ۱۸ ساله بودم شدیدا متعصب بودم،ولی گذر زمان دیدگاهم عوض شد.
تکرار و تکراری شدن و ندیدن باعث خیلی مسائل شده در عصر کنونی،…
موفق باشید.
خیلی عالی و فوق العاده بود و چقدر این جمله ها به دلم نشست
” رفتارهایی افتادم که مثل نقاب روی چهره خودمان ایجاد کرده ایم،……..
نقابی که تبدیل به سنگی شده که حاضر نباشید بشکنید تا خودتان را ببینید،و از فکر دیدن خودتان وحشت کنید…”
واقعا همینطوره خیلی عالی گفتید 🙂
امیدوارم که نقاب ها رو چهره هامون سنگی نشه 😍👏👏ممنون که خووندی و نظرت رو دادی عزیزم