آسیب های احتمالی از ماندن و درماندن

درباره ی محدودیت هایی که خودمان برای خودمان می سازیم حرف زدم.خودم را به عنوان یک نمونه عینی و حاضر مثال زدم.

ماندن در خانه و مدام جنگیدن با شرایطی که دوست نداشتم.اشتباه بزرگ من جنگیدن بود.بله من عاشق جنگیدن برای بدست آوردن اهدافم هستم.

کسانی که مرا از نزدیک می شناسند می دانند که شخصیتم جنگجو و آرام است.یعنی تلاش می کنم اهدافم را بدست بیاورم ولی تلاش می کنم کسی آسیب نبیند.

حالا چرا می گویم اشتباه بزرگ من جنگیدن بود؟ خب چون جنگیدن برای اهداف هم شرایطی دارد.

قبل از جنگیدن برای رسیدن به هدف ، لازم است شرایطی که در آن قرار گرفته ایم را پذیرش کنیم.پذیرش شرایط در نبرد زندگی ، نیمی از بُرد به حساب می آید.

وقتی شرایط را بپذیریم، تازه به صورت واقع بینانه می توانیم شیوه جنگیدن و حتی چگونه جنگیدن را بفهمیم.

وگرنه در غیر این صورت ما مثل یک انسان نابینا می مانیم که راهی را می خواهد برود، عصایش همراهش نیست.راهنمایی هم که داشته باشد به درستی نمی تواند هدایتش کند.

زیرا فردی که بینایی دارد ، نمی تواند حال یک نابینا را به درستی و کامل درک کند.

حالا با توجه به تعریف که داده شد ، به خودم نگاه می کنم. هر زمانی که خواستم بجنگم ولی شرایط را نپذیرفتم ، محکوم به شکست بودم.

نپذیرفتن شرایطی که در آن هستیم.ضعیف کردن خودمان است.ما مدام باید چندین برابر انرژی صرف کنیم تا شرایط را نپذیریم.

مدام باید در کشمکش باشیم.مدام خودمان را دور بزنیم.مدام چشم ببندیم روی شرایطی که داریم.اما ثمره اش چندان جالب نیست.

ثمره چشم بستن ما ، از راه ماندن است.افتادن در انواع چاله هاست.پیدا نکردن راه درست است.

یادم می آید که شعر می گفتم ، اما همیشه پنهان می کردم. در زمان دانشجویی دو بار در انجمن شعر شرکت کردم. باز پیش خودم ایده آل هایم را چیدم.

نتیجه ایده آل های من چه بود ؟ از شعر باز ماندن. دیگر حتی سعی کردم شعر نگویم.ایده آل من یک کمالگرایی محض بود.مدام برای خودم صفر و صد می کردم.

صفر و صد من چه بود؟ یا باید عالی می بودم ، یا دور آن کار را خط می کشیدم.زیرا از کودکی به ما گفتند نمره ۲۰ خوب است.فقط نمره ۲۰ خوب است.

حالا که به آن دوره ها نگاه می کنم.به خودم می گویم چرا نتوانستم کسی را کنارم بیابم که مرا از آن افکار در بیاورد ، نگرش جدید ببخشد.

یکی از مهمترین عامل ها که به نظرم می رسد ، دوستان من بودند.من فقط دوستان هم نظر یا دوستانی خنثی نسبت به شعر داشتم.

دوستانی متفاوت را انتخاب نکردم.چون فکر می کردم باید شبیه باشیم.اما علت زیبایی رنگین کمان رنگارنگ بودن آن است.

پس تلاش می کنم دوستان جدیدی بیابم.دیدگاه های جدید را درک کنم.تحولی که در حال شکل گرفتن در جان و روان من است را دوست دارم.

تحولی که دارد تمام روزهایی که تا اکنون داشته ام زیرو رو می کند تا به من درس بیاموزد.

من می خواهم تفاوت ها ، تمایزها ، خاص بودن ها و هر چه که تا اکنون تجربه نکرده ام را زیست کنم.

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

2 پاسخ

  1. سلام فروزان عزیز
    خوشحالم که هر روز می تونم نوشته ای زیبا و متفاوت از شما دوست خوبم بخونم البته مثل همیشه پر از نکته و خیلی تامل برانگیز.
    چه جالب منم مثل تو پنهان کاری می کردم منتها نقاشی هایم را. همیشه در مخفی ترین قسمت کمد کتابهای درسی ام توسط بنده قایم میشدند.
    شعر را هم که همان ابتدای نوجوانی با اولین انتقاد پروند اش را بستم هرچند گمان نکنم استعداد و ذوق شعری چندانی داشته باشم. دبیرستان هم که دانشآموز ریاضی را چه به ادبیات و هنر.
    اما خوشحالم که نوشتن فرصتی داده تا دوستان خوب و جدیدی پیدا کنم و در این مسیر و در کنار هم بتونیم اهداف و خواسته های واقعی و درستمون را بهتر بشناسیم. مرسی و یه عالمه سپاس

    1. فرناااز عزیزم از خووندن کامنتت خیلی خوشحااال شدم.ممنون که وقت گرانبهات رو میذاری و پست های منو میخوونی .منم خوشحالم که محتوا دوستای خوبی برام رقم زد.
      ممنون که مفصل و کامل برام توضیح میدی باعث میشی تا متوجه بشم چقدر توونستم در ارائه ذهنیتم موفق باشم.
      ممنونم که همراهمی .برات از خدا بهترین ها رو میخوام🌷🌷🌷🌷

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط