چگونگی رشد ما سهم به سزایی در روند پیشرفت ما دارد.
من همواره برای جمع بندی های حال اکنون و امروزم ، به روزگار نوجوانی خودم بر می گردم.
خب من جز مدرسه و خانه هیچ جایی نمی رفتم.متاسفانه دوران دانشگاهم را هم در شهر که سکونت داشتیم انتخاب کردم. من از مهمانی و دورهمی خوشم نمی آمد.از شهری که در آن سکونت داشتیم خوشم نمی آمد …
پس برای خودم یک زمینه عالی چیدم.بهانه هایی عالی برای تعامل نداشتن موثر برای در اجتماع بودن. خانه نشینی را برگزیدم . چون فکر کردم هر کدام از ما حق انتخابی دارد.
اما از یک مسئله اساسی غافل بودم که ماندن در خانه چه دستاوردهایی برای من دارد؟با نشستن در خانه و جدی گرفتن بهانه هایم ، خودم را دو دستی در قفس انداختم.
این بار دیگر فقط قفس بهانه های خودم نبود.یک قفس بزرگتر گرفتار شدم. از آنجا که خانواده همیشه من را در خانه می دیدند، اگر خلاف آن رفتار می کردم.به صورت ناخودآگاه مقابله می کردند.
خیلی عجیب است تاثیر رفتارهای خودمان در دیگران ، باعث می شود تا آنها آنگونه با ما رفتار کنند که ما با خود رفتار می کنیم.
اگر بخواهم جور دیگری بگویم.انعکاس رفتار خود با خودمان را می توانیم در رفتار دیگران با خودمان ببینیم.
یعنی ما این ما هستیم که مشخص می کنیم چگونه باشیم.دیگران با ما چگونه رفتار کنند.
من ناخواسته تنها چون فکر می کردم محیط را دوست ندارم پس نمی توانم فعال باشم.خودم را محدود کردم.دیگران از محدود ساختن خودم توسط خودم ، آموختن که می توانند مرا محدود کنند.
اینگونه زندگی من عجیب رقم خورد. یادم می آید در سن بیست و دو سالگی که فارغ التحصیل شدم از دانشگاه، یک نگاه به خودم انداختم.
به خودم گفتم الان آنقدر مستقل هستی که بتوانی یک سفر تنهایی به شهری دیگر داشته باشی.این مستقل که می گویم ، در درون خودم است.اینکه من خودم را مستقل می بینم.
آیا اگر در قفس باز باشد من پرواز می کنم،یا محدودیت هایی که بود را می پذیرفتم و می ماندم.
باز یک مسئله دیگر وجود داشت. در قفس باز باشد. در قفس تنگ تر که ذهنم بود چه؟آیا می توانستم قفلش را بشکنم و از افکاری که خودم ساختم و با آنها خودم را محدود کردم رهایی بیابم.
دوره ی شکل گیری ذهن ما ، خیلی مهم است. پلی که میان نوجوانی و جوانی است.به نظرم اگر بتوانیم یک تعریف روشنی بدهیم که محدود بودن چه ها با روان انسان می کند بهتر به درک برسیم که محدودیت خود بلاست.
خلاصه من در آن زمان نتوانستم قفس محدودیتم را بشکنم …
احساس ناتوانی که در وجود آدم می آید، شکستن قفس را سخت می کند. آن افکار گول زن وارد میدان می شوند.هر بار به گونه ای گول می زنند.مثلا:
صبر کن خودش درست میشه …
مگه جات بده ، تو نمی دونی اون بیرون چ خبره …
شاید اصلا این شرایط به نفع تو باشه …
و افکاری که حتی در ظاهر مثبت هستند اما درون مایه منفی دارند.
خودت را محدود نکن … بال هایت را به دست خودت نچین … پرنده ای که پرواز نکند ، همیشه حسرت آسمان را می کشد.زیرا آسمان پناه پرنده است …
10 پاسخ
خیلی عالی بود من هم این افکار محدود کننده دیگران را از سرم خارج کردم و پا به دنیای نامحدود ها گذاشتم
خوشحالم که کامنت شما رو می بینم…
و یک چیزی که وجود داره محدودیت ها رو که کنار می گذاریم ، دنیا برامون وسیع میشه و البته باز در زمان رهایی ،حواسمون باشه که یوقت گول ذهنمون نخوریم…😁😊😊🌷موفق باشید بهترین سعید قائدی با همزه
مثل همیشه عالی بود عشق دلم 😍😍😍😍👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
ممنونم از همراهی همیشگی ت😍😍😍
فروزان جان از اینکه پرواز رو انتخاب کردی برات خوشحالم و بهت تبریک میگم. شما قلم بسیار خوبی داری و هر چه بیشتر بنویسی بیشتر اوج میگیری. به پروازت ادامه بده دوستم خوبم. برقرار باشی.
خیلیی خوشحال شدم که کامنت شما رو دیدم. ممنونم ازتون دوست خوب من.بیتا جان ممنونم از تشویق هات ، ممنونم از پیگیریت و ممنونم که پست منو خووندی.همیشه خوش بدرخشی دوست خوب من.🌷🌷🌷
خیلی زیبا بود 😍🙏 قفسی که از محدودیت ها تو ذهنمون ساختیم گاهی شکستنش سختتره . عالی بود.
همچنین کاملا موافقم که رفتار دیگران بازتاب رفتاری هست که خودمان با خود داریم. موفق باشی و همیشه زیبا بنویسی
ممنونم فرناز نازنین . ممنونم که همراهی می کنی دوست عزیزم.
کامنت هات برام ارزشمنده و با دیدنشون خوشحال میشم.ممنونم ازت😍🌷خوش بدرخشی همیشه
سلام ،چقدر عالی و قشنگ، بنویس باز هم بنویس، حالا با روان نویس، یا خود نویس، بهر حال بنویس که نوش جان و روان کنیم!
ممنونم از وقتی که گذاشتی پست رو خووندی.ممنونم بخاطر تشویقت 😊😊