من یک فرد ، انسان محورم…

من یک فرد ، انسان محورم …

در طول  تمام زندگی ام رفتار آدمها برایم مهم بوده که چگونه هستند و چگونه رفتار می کنند …

انسان محور بودن یعنی اینکه یک فرد چقدر خودش هست و چقدر به آن چیزی که می گوید نزدیک است.

یعنی اگر جایی مشغول کار باشم، و شرایط شغلی مثل حقوق ،تایم کاری خوب باشد،ولی انسان ها در شبکه کاری متضاد با خصوصیات و انرژی درون من باشند و باعث آزار روحی مدام من باشند،من ترجیح میدهم استعفا بدهم.
(که البته این کار را انجام دادم.)
انسان محور بودن یعنی زنده نگه داشتن آدمیت.
هیچ وقت لازم نیست ما نگاه ابزاری به انسان ها کنیم.همین که بتوانیم محبت و عشق رو داشته باشیم.در هر محیطی میتوانیم حضور داشته باشیم.
اما نکته اینجاست،قرار نیست جایی که محبت خریدار ندارد،یا به نوع شخصیت تو همخوانی ندارد بمانی.
بنظرم انسان محور بودن،یعنی نکشتن درون خودت،چون اگر در دنیای بیرون فقط به دنبال خریدن و فروختن باشی،فقط دنبال رسیدن به خواسته های مادی ات باشی،یک جایی افسرده میشوی.

زیرا نگاهت به آدمها ابزاری شده است،و دیگر نمی توانی یک انسان را فراتر از خرید و فروش فراتر از خواسته هایی که تو از یک انسان داری ببینی…
انسان محور بودن یعنی تعامل با افراد، بدون نگاه کردن به میزان دارایی مادی شان،بدون نگاه کردن به جایگاه اجتماعی شان،بدون نگاه کردن به میزان شهرتشان…
انسان محور بودن یکی از نیازهایی ست که رو به فراموشی رفته است…
به نظر من انسان محور بودن جامعه را زنده نگه میدارد ،باعث حس شفقت در درون انسان ها می شود.

چقدر ما انسان محور هستیم؟و در نگاه به انسانها فراتر از نظرات و دیدگاه خودمان رفتار می کنیم.

بنظرم یک نویسنده واقعی یک فرد انسان محور است،چون در نوشته هایش به آدم ها توجه می کند،شخصیت هایش انسان ها هستند.

البته همه ما می توانیم انسان محور باشیم توی هر شغلی و جایگاهی که هستیم،این بستگی به ما دارد که چه جهان بینی را انتخاب کنیم.
این ما هستیم که آدمها را دسته بندی می کنیم،این ما هستیم که انسان ها را برچسب میزنیم.این ما هستیم که می توانیم انسان محور نگاه کنیم یا با نگاه ابزاری…
البته اینکه ما کسب درآمد کنیم عالی است،صرفا نگاه ابزاری به آدم ها نداشته باشیم،و از دیگر انسان ها رفع نیاز می کنیم.و خدماتی برای رشدشان ارائه دهیم…بهبود شرایط حاصل می شود.

اما اگر در رفتارمان با انسان ها ذهنیت ما فقط استفاده کردن و نگاه به یک مشتری یا یک رفع نیاز کننده باشد،مسلما دیدگاه ما ایرادی دارد که به اصلاح نیاز دارد…

انسان محور بودن،یعنی اگر من احترام میگذارم،بدون پیش زمینه،بدون نیت خاص (ابزاری) باشد.اگر من اطلاعاتم را با دیگران به اشتراک میگذارم،یعنی دوست دارم انسان های دیگر هم رشد کنند و جامعه رشد کند.
نگاه ابزاری اما یک نوع حس حسادت هست که می گوید من اطلاعاتم سخت بدست آمده است،پس باید سخت بدست دیگران بدهم.و البته فوت کوزه گری خودم را نگه می دارم.که همیشه به من نیاز باشد توی بحثی که پیش می آید.

انسان محور بودن،همان جامعه محور بودن است.جامعه ای که باعث می شود تو به رشد تعالی برسی،یا مدام حس سرکوب شدن داشته باشی.حس نرسیدن و نشدن…

در هر دو صورت تاثیر زندگی ما انسان ها روی هم دیگر غیر قابل انکار است…
من یک فرد،انسان محورم…زیرا در دنیای انسان ها زیست می کنم …

 

به اشتراک بگذارید

عضویت در خبرنامه

بخش‌های سایت من:

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط