استمرار در نوشتن گاهی با درد و رنج همراه است.البته باید واضح تر بگویم این ذهن بازیگوش دوست دارد همواره مثل یک جاندار چموش باشد که روی هیچ چیزی نماند.
حالا چرا ذهن من از این چموشی لذت می برد و حالا چرا باید عادت کند تا هر روز بنویسم و در سایتم منتشر کنم.
خب چرایی اولش برای خودم این است که نوشتن را یک عادت دلنشین در برنامه ریزی خودم جای بدهم.
چرایی دومش این است که دریافته ام استمرار ما را به آنچه می خواهیم می رساند.
چرایی سومش برای من این است که ذهن وقتی بازیگوش باشد،مدام شاخه به شاخه بپرد.نمی خواهد که مسئولیت پذیر باشد.نمی خواهد خودش را مسئول صد درصد خود بداند.نمی خواهد آنچه لازم است را مهیا کند و بیشتر تمایل دارد بنالد تا بسازد.
خب حالا که من حربه های ذهنم را یافته ام،بهتر می توانم به او بگویم که در این بازی شاید با اولین حرکت برنده نشوم.اما به مرور حربه های تو ضعیف خواهد شد.
مدام می خواهم ننویسم.ذهن من ، مرا به بازی می گیرد… تا می خواهم بنویسم می گوید حالا می نویسی دیر نشده …
همینطور این فرآیند را طول می دهد تا من بگویم می خواهم ننویسم … آن موقع مرا رها می کند.
لازم است این ذهنم را تربیت کنم.با تربیت ذهن و مجموعه عادت های جدید ، حتما جهانی نو در روبرویم نمایان می شود.
2 پاسخ
این ذهن بازیگوش را می بایست مثل یک بچه بازیگوش سر براه کرد و با پازل های خاص خودش متمرکزش کرد. هرچه سرگرمی اش بیشتر، تنبلی و بازیگوشی کمتر
نوشتن باعث افزایش تمرکز میشه و خیلی ایده ها ممکنه با نوشتن به ذهن برسه. به نظرم نوشتن روزانه و استمرار داشتن برای افراد حوزه نویسندگی بسیار واجب و همینطور برای سایر افراد هم ضروریه. موفق باشی دوست خوبم