دوستم با یک حالت ناتوانی و سردرگمی داشت از خودش می گفت:
من همونی هستم که ۴ سال بهانه داشتم که شرایطم مساعد نیست!اما حالا شرایط عالیه ولی حالا بازم نمی توونم خواسته م رو محقق کنم،ایراد از خودمه!
یادم هست همه ش میگفتم محیط آروم میخواهم ، خب الان محیط آرومه!پس چرا باز من همون آدمم!
حرفش تمام شد برگشتم نگاهش کردم و گفتم:ذهنتم آرومه؟
سکوت کرد…اما انگار سقوط کرد…
توی دلم گفتم :[خیلی وقتها غوغای ذهنمون دست و پای ما رو می بنده نه سروصدایی که اون بیرونه…
تسلط به خودت ، تسلط به جهانِ…]
آخرین نظرات: