تکلیف یک نویسنده هر روز نوشتن است.هر روز باید بنویسد.هر روز بخواند.خودش را مدام شخم بزند تا آنچه در وجودش دارد را بشناسد.

خیلی وقت ها ما در درون خود آنچه لازم است را داریم.اما چون به درون خود نمی پردازیم،ممکن است دچار عدم اطلاع از خود شویم.مدام بخواهیم در دنیای بیرون کاوش کنیم تا به خود اضافه کنیم.

در صورتیکه درون ما مثل دانه است.بهتر است حواسمان باشد این دانه چگونه رشد می کند.یک وقت مورچه ای از راه نرسد و بخواهد دانه ی وجود ما را غذایی ببیند و با خودش ببرد.

دانه ی وجود ما اصیل است لازم است با دقت و عشق به آن بپردازیم.لازم است آنچه را که برای رشد بهتر این دانه خوب است را مهیا کنیم.

دانه ی اصیل وجود ما چه می خواهد؟چگونه رشد می کند؟چه چیزی دانه ی وجود ما را از بین می برد؟چه چیزی باعث می شود تا این دانه آلوده شود و در یک جایی از رشد متوقف شود؟

 

دانستن سوال های بالا بسیار کمک می کند تا رشد کنیم.تا قدر دانه یاصیل وجود خود را بدانیم.

گاهی با خود می گوییم خب می شود این دانه باشد،اما باز هم تلاش کنیم تا دانه های دیگر بدست بیاوریم.

این حرف مثل این می ماند که ما می خواهیم چند اثر انگشت داشته باشیم.خب این چند دانه بودن،این چند اثر انگشت داشتن باعث می شود تا عملا خود را خط بزنیم.زیرا از دانه های مختلف ،اشکال مختلف رشد را خواهیم داشت.از چند اثر انگشت بودن بی اعتباری هویت را در پی خواهیم داشت.

 

دانه ی اصیل وجود را هر کسی به گونه ای می شناسد.فکر می کنم بنا به دیدگاه هایی که وجود دارد می شود هر شخصی خودش دانه ی اصیل وجودش را نامی بگذارد.

 

من سالها دانه ی اصیل وجود را درون شیشه ای مخصوص گذاشته بودم.نه اینکه بخواهم دور بیاندازم.برعکس چون برایم ارزشمند بود.

 

روزی دریافتم این دانه برای نکهداری در شیشه نیست.این دانه را باید درون قلب و روح خودم قرار بدهم تارشد کند.انگار که جای خالی مخصوصی برایش باشد.

 

من دانه را درون خودم پرورش داده ام.نمی دانم چقدر موفق بوده ام.اما موفقیت اولیه را بدست آورده ام.آن هم اقدام و شروع است.

 

خیلی وقت ها ترس های پوچ ما مانع این می شود که شروع کنیم.در یک کتاب خواندم که خیلی از ترس هایی که ما داریم اکتسابی هستند.خودمان بدستشان آورده ایم.

اگر این ترس ها را پرورش بده ایم.روزی می رسد که زور آنها بیشتر از ما می شود.مثلا یک پیچک رونده را در نظر بگیریم با مراقبت ما رشد می کند و یک ساختمان را می پوشاند.مسلما اگر در روز اول جوانه ی کوچک پیچک را از خاک در می آوردیم، به رشدی که تمام ساختمان را بگیرد نمی رسید.

 

ترس ها همین گونه هستند.نباید اجازه بدهیم دانه ی اصیل وجود ما را بگیرند.حفاظت از دانه ی اصیل وجودمان وظیفه ماست.

 

دانه ی اصیل وجود عامل اصلی رشد است.ممکن است یک نفر بگوید الماس درون،یک نفر بگوید اعتماد به نفس،یک نفر بگوید عزت نفس…برای من اما دانه ی اصیل وجود است.

 

البته از این دانه تمام موارد بالا بوجود می آیند.اعتماد به نفس،عزت نفس،صداقت،پلیدی،غرور و …در واقع این ما هستیم که با مراقبتمان و شیوه ای که بر می گزینیم،نوع رشد را تعیین می کنیم.

 

در تمام شرایط زندگی مان یک جمله سه کلمه ای را فرا بگیریم«من مسئول هستم»من در قبال تمام آنچه برای من رخ می دهد مسئولم.

 

تا زمانی که مسئولیت کامل زندگی را قبول نکنیم همواره در جایی از زندگی مان می لنگیم.زیرا در پی مقصر شمردن دیگران هستیم.نمی خواهیم صددرصد مسئولیت زندگی خود را بپذیریم.

 

آنچه آشکار است و در درون زندگی خود و اطرافیانمان دیده ایم،همواره یک عده کم موفق می شوند.آنهایی که سکوت می کنند.سختی های مسیرشان را می پذیرند.از محیط و از اطرافیان کمتر گلایه می کنند.

مهم ترین کارهایی که باعث رشدشان می شود، خودشان انجام می دهند.به برنامه ریزی های شان اهمیت می دهند.

در مقابل آدمهایی را می بینیم که دوست دارند تمام تفریحات را داشته باشند.در روز زمان کمی را به خود اختصاص می دهند.به برنامه ریزی شان پایبند نیستند.امروز و فردا کردن شان خوب است…مدام کارهای شان را به تعویق می اندازند.

 

دانه ی اصیل وجود ما به پایبندی نیاز دارد.به توجه تمام وقت ما برای رشد صحیح نیاز دارد.ما محصول دستان خود می شویم.محصولی که خودمان کاشته ایم.خودمان مراقبت کرده ایم و خودمان برداشت خواهیم کرد.

 

دانه ی اصیل وجودت را دریاب.